۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

کینه‌ به‌ مثابه‌ ایدئولوژی


مریوان وریا قانع
برگردان از کوردی: افراسیاب گرامی
"سر آنهای را له‌ خواهیم کرد اگر ..."، "آن دستها را قطع خواهیم کرد اگر ..."، "آن گردنها را می زنیم که‌ اگر ..."، "آن لبها را خواهیم دوخت که‌ اگر ..."، این شیوه‌ی تهدیدآمیزانه‌ جزئی از فرهنگ سیاسی و ساختار درونی بخش بزرگی از سیاسیون و احزابی است که‌ در منطقه‌ی ما فعالیت میکنند. تاریخ نیمه‌ دوم قرن بیستم تا به‌ امروز، شاهد برگرداندن این تهدیدات به‌ شیوه‌ی عملی، یعنی شاهد له‌ کردن سرها، قطع نمودن دستها، زدن گردن ها و دوختن لبها در عمل بوده‌است.  
این شیوه‌ از تهدید کردن، حاصل عصبانیت اتفاقی و زودگذر نیست، تنها از این منظر بوجود نیامده‌ کسی که‌ تهدید میکند، خود را تنها "فاعل سیاسی"، یا تنها "عامل حقیقت"، یا اینکه‌ تنها "قدرت" می پندارد که‌ حق ماندن  و ماندگاری در صحنه‌ سیاسی دارد، بلکه‌ نیروی بزرگ و ترسناک پشت این تهدیدات پنهان است: "قدرت کینه‌". کینه‌ از آنانی که‌ به‌ عنوان دشمن تلقی میشوند، به‌عنوان متمایز تصور میشوند، مجموعه‌ی ایده‌ متفاوت ارائه‌ می‌دهند، حقیقتی را با خود به‌ همراه دارند که‌ با حقیقت سلطه‌ متمایز است...

یکی از صفات بارز این کینه‌، این است که‌ کینه‌ سازمانی است. کینه‌ای است که‌ تنها مختص به‌ موقعیت درونی نیست، تنها بخشی از روانشناختی نیست که‌ از عدم کنترل و خودبه‌خود روی دهد. بلکه‌ کینه‌ای است برگردانده‌ شده‌ به‌ سیاست، و تحدید آن به‌ "کینه‌ سیاسی". متدهای سازماندهی و به‌ سیاسی نمودن کینه‌ انواع متفاوتی دارد، برای نمونه‌ میشود این کینه‌ را به‌ شیوه‌ نوشتاری، تکست، به‌ عنوان بخشی از تبلیغات، به‌ بخشی از زبان تبدیل کرد و چندین گفتمان مختلف را گسترش و تولید نماید. مورد مهمی باید بحث شود، این است که‌ این کینه‌ در سطح نوشتاری و تکست و زبان  باقی نمی ماند، بلکه‌ به‌ "کینه‌ سازمانی و دستگاهی" تبدیل میشود، به‌ این معنی که‌ دستگاههای مخصوص ساخته‌ میشود برای تداوم بخشیدن به‌ این کینه‌ و بازتولید این دستگاهها متنوع هستند. در واقع بیشتر دستگاهای جامعه‌ را در برمی گیرد، اما شاید نمونه‌ بارز و آشکار آن، دستگاه‌ تبلیغاتی و پروپاگنده‌ باشد.
شیوه‌ی دیگر حضور سیستم کینه‌توزی، حضور آن به‌ عنوان "سیستم رمزی" است، سیستمی که‌ اعمال روزانه‌ را به‌ اعمال رمزی برگردانده‌ و به‌ آنها معانی غیر از معانی واقعی خود می‌بخشد. برای مثال تاکید روی رویدادی که‌ جریان دیگری را دچار درد و رنج زیادی نماید، یا باز نمودن بحثی که‌ درد تاریخی گروهی یا کسی را جریحه‌دار نماید ، در این مقطع بازتاب واقعیت جریان نیست که‌ روی داده‌  و بحث می‌شود، بلکه‌ معانی رمزی آن است که‌ در پشت معانی روزانه‌ حضور می‌یابند.
در اکثر زمان، کینه‌ به‌ نوعی قناعت تغییر می یابد، به‌ نوعی از ایده‌‌ها و باورها تبدیل می‌شود. این مسئله‌ باعث میشود که‌ در گفتار، اخلاق، برنامه‌، اهداف و تصویر گروه یا جامعه‌ در حال و آینده‌ ظاهر شود. به‌ این معنا که‌ کینه‌ به مثابه‌ زیربنای مخفی کار کند و تمامی جهانبینی و اخلاق و روان و زندگی سیاسی آن گروه بر روی آن بنیان نهاده‌ می‌شود. تهدیداتی چون "آن دسته‌ سرها را له‌ خواهیم کرد که‌ ..." و آن دستها را قطع خواهم کرد که‌ ..." از این زیربنای روانی، سیاسی، فرهنگی  و اجتماعی سرچشمه‌ می‌گیرد.
بی شک، در بحث کینه‌، همیشه‌ باید دو نوع کینه‌ را از هم متمایز نمود: کینه‌ نرمال و عادی که‌ بخشی از روان انسانی و اغلب آن روی مهرو دوست‌داشتن  تصور می‌شود. یونانیهای باستان مدتهاست احساس عادی بودن این حس را دریافته‌اند و بر این باور بودند کسی که‌ به‌ چیزی کینه‌ نورزد، نمی‌تواند چیز دیگری را دوست داشته‌باشد. این سطح، سطح عادی کینه‌ است و مشکل حادی نیست، اما نوعی دیگر از کینه‌ وجود دارد که‌ "بیمار"گونه ‌است. کینه‌ای است که‌ از تمام مرزهای عادی فراتر رفته‌، و وظیفه‌ای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ترسناک را برعهده‌ دارد و انجام می‌دهد. در این نوع از کینه‌ بیمارگونه‌، برای مثال، کینه‌ دولتهای منطقه‌ به‌ نسبت کوردها، کینه‌ عربها به‌ نسبت یهودیها، کینه‌ اصولگرای دینی از بیخدایان، کینه‌ نژادپرستها از بیگانه‌گان، کینه‌ ملتی از ملتی دیگر و کینه‌ حزبی از حزبی دیگر، .... در تمامی این وضعیتها کینه‌ قبل از اینکه‌ بیماری روانی باشد، بیماری سیاسی و فرهنگی است.
در چنین وضعیتی، کینه‌ نیروی ویرانگر است، مدام تصویر دشمن را می‌تراشد، دشمن به‌ عنوان "خرابکار مطلق" حضور می‌یابد و همیشه‌ بحث  و برنامه‌ در مورد نابود کردنش مطرح می‌شود. اینجاست طرفی که‌ کینه‌ را به‌طرفش نشانه‌ گرفته‌ می‌شود، از انسانیت خارج شده، و به‌ عنوان دیو، شیطان و جانور تلقی میگردد. به‌ عنوان چیزی بی ارزش، بی نرخ و غیرقابل احترام نمایان و برخورد می شود. این اعمال به‌ دیو و شیطان تشبیه‌ نمودن بخشی بسیار مهمی از تبدیل نمودن کینه‌ از احساس درونی به‌ ایدئولوژی است.  شیطان در ادیان ساخت روانشناختی و تفکر کینه‌ است، و در سیاست منظر برجسته‌نمودن این شیطان دینی تا سطح شیطان واقعی و ایدئولوژیک است.
موقعیتی خاص وجود دارد که‌ در آن تهدیدات کینه‌ در ابعاد گسترده‌تر بزرگتر و ترسناکتر ظاهر می‌شود. کینه‌ را به‌ تصویر زیبا برای آینده‌ پیوند می‌دهد . "اگر دشمنی که‌ از آن کینه‌ داریم، نابود کنیم ، در نتیجه‌ دنیا زیباتر و طلایی‌تر خواهد بود". "نزاع از بین خواهد رفت و همه‌ خوشبخت خواهیم شد"، در چنین وضعیتی کینه‌ به‌ عنوان ابزاری برای رسیدن به‌ این آینده‌ زرین، به‌ مسیر و روش رسیدن به‌ این خوشبختی همیشگی و مصور گشته‌است. دین و بسیاری از ایدئولوژیهای سکولار قرن بیستم نیز در پیوند دادن کینه‌ به‌ تصویر آینده‌ زیبا فعالیت نموده‌اند. این امر باعث شده‌ است که‌ قرن بیستم یکی از خونینترین قرنهای تاریخ بشریت باشد. قرنی که‌ در آن کینه‌ دینی و غیر دینی آمیخته‌ با حماسه‌ای غیرعقلانی و مخرب شده‌، این حماسه‌ نیز به‌ آینده‌ زرین پیوند داده‌ شود.
می توان گفت هیچ کسی به‌ اندازه‌ هیتلر استاد فراهم آوردن این کینه‌ در قرن بیستم نبوده‌ است، کینه‌ از نیروهای سیاسی دشمنان، کینه‌ از نژاد غیر آریاییان، کینه‌ از جانبازان، کینه‌ از یهودیها، کینه‌ از کولی ها، کینه‌ از عرب، کینه‌ از ادبیات سکسی، کینه‌ از هنرمندان از راه‌ خارج شده‌  و غیره‌ ... در جهان بلوک سوسیالیستی نیز دو نوع کینه‌ موجود است: کینه‌ ناسیونالیستی و کینه‌ دینی. این دو شیوه‌ کینه‌توزی، براساس ساختن تصویری از شیطان برای دشمنان فعالیت می‌کنند. تهدیدات این دو شیوه‌ در این است که‌  از سایکولوژیک به‌ ایدئولوژیک تغییر یافته‌اند. برای مثال، اسلام خود را به‌ عنوان آخرین راه چاره‌اندیشی قلمداد میکند و کینه‌ را درخور کار و اعمال کادرهای دینی اصولگرا می‌دهد، همچنین ناسیونالیستهای راستگرا با کینه‌ از دیگری و بیگانه‌، به‌ دنبال رویای بناکردن ملتی "پاکیزه‌" در حرکت است.
منبع:
هفته‌نامه‌ "ئاسۆ". 

هیچ نظری موجود نیست: